رفتم و دیوانه شدم

با نام او

یک هفته شد که از مسافرت برگشتم و با کلی روحیه دوباره کارها شروع شد اما اینجا آنقدر همه چیز آشفته است که با آن همه انرژی که داشتم خیلی زود تمام شد.... چقدر دوست داشتم که فرصتی فراهم می‌امد تا درباره قونیه مطالبی بنویسم ... اما دریغ...

این هفته تمام انرژی که ذخیره کردم صرف کارهای عقب افتاده سازمان شد و فردا هم با اینکه تعطیل هستم باید بروم سرکار و فردا اولین روز شروع کلاسهایم است که با کارم قاطی شده  و امیدوارم تا ظهر تمام بشود تا به اولین جلسه درسم برسم... شدیدا امیدوارم که دیگه امسال به خواستم برسم که سالهاست در حسرت اش هستم و امسال باید قبول بشوم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد