با نام آفریدگار

یک کلمه میگم

تو شاید یادت نباشه که سال گذشته اولین برف سال چه روزیدید بارید.... شب عروسی بود...اما نمیخوام در خاطرم بمانه که عروس آن شب کی بود.... و حالا چه بلایی سرش آمده....

بازیها روزگار چه بد بازیمان میدهد.... وای که چه میچرخیم

چه حسی میتوانم داشته باشم وقتی دانه‌های برف امشب را دیدم.... و ان  شب چه حسی بود که چقدر خدا دوستمان داشت که چنین شبی از اسمان برامان برف فرستاده.... یادته صبح که بلند شدیم زمین سفید بر تن کرده بود....