از سر خط آغاز میکنم

یا لطیف 

 

چقدر دلم پر از حرفه.... دیگه واقعا کسی را ندارم که باهاش حرف بزنم و بگم چقدر از اینهمه نامردی آدمهای مرد نما خسته ام... وقتی از صبح که میرم سرکار و لحظه به لحظه صحنه های ازار دهنده میبینم بعداز ظهر که میخوام بیام خانه واقعا کلافه ام از روزی که داشتم... هرچی با خودم میگم که بیخیال این همه داستان های بچه گانه بشم باز نمیشه... ای کاش ادمهای مثل من درک کنند که این دنیا اینقدر کوچک و گذرا است که ارزش اینهمه نامردی را نداره... لعنت به نامردی.... 

 

از دیروز برنامه درسی ترم اول برامان گذاشت و درسم خواندن شروع شد.... امروز کلی مباحث و داستانهای درس خواندن در مقطع کارشناسی ارشد را خواندم و کلی ترسیدم... اما من کسی را دارم که شاید خیلی هامان ازش غافل شدیم... و ان مثل کوه پشت ام ایستاده و من دستهای گرمش را پشتم احساس میکنم و مطمئنم نیرویی چندین برابر توانم خواهم داشت تا این 2سال را به نحو احسن تمام کنم.... با نام او آغاز میکنم...

امروز اولین روز کار در سال ۱۳۸۸ شروع شد... بدک نبود تنها اتفاقی که به هیچ عنوان بوقوع نپیوست کار اداری بود... و همین سبب شد روز خوبی را همکاران در کنار هم تجربه کنند... ما سه کله پوک که نشستیم کلی با هم حرف زدیم... 

خدایا شکرت...

من از پارسال تا حالا سرماخوردم شدید و هنوز خوب نشدم.... 

نکنه تا آخرش خوب نشم....

سالی دگر آغاز شده است

شیشه عطر بهار لب دیوار شکست 

و هوا پر شد از بوی خدا... 

چه دعایی کنم ات بهتر از این 

خنده ات از ته دل گریه ات از سر شوق 

 

سال نو شد و تا روزهایی نو را به یکدگر تبریک بگوییم... با دلی سرشار از امید و با لبانی خندان سالی پر از سلامتی و برکت را خواهانیم... 

 

سالی پر از شادی برای تمامی هموطنان خوب ایرانی... و سالی پر از افتخار برای سرزمین پاک مان ایران... سالی پر از آزادی برای وطن همیشه جاودان مان... 

 

خدایا به امید تو و با نام تو سالی نو را آغاز کردیم....