زندگی وقتی قرار باشه بر وفق مرادت نباشه هر گوشه اش را بگیری باز میلنگه
ماه رمضان داره تمام میشه، اینهمه سختی را آدم تحمل میکنه و لب بر هر چیزی میبندی که به یک آرامش برسی و حالا که این ماه هم تمام داره میشه میبینی این دنیا اینقدر تیره و تاره که نمیذاره آرامش داشته باشی...
کاش اینهمه بیقرار نبودم، کاش اینهمه دلشوره نداشتم، کاش اینهمه حرف برای زدن نداشتم که مجبور شم هر شب تا دیر وقت تو رختخواب با خودم حرف بزنم. هرچی بخودم نهیب میزنم که اینقدر با خودت حرف نزن باز بخودم که میام میبینم ساعتهاست دارم با خودم حرف میزنم...
ای کاش تصوراتی که آدم از زندگی آینده اش دارد با آنچیزی که در واقعیت اتفاق میافته اینقدر تفاوت های فاحش نداشت...
ای کاش...
ای کاش...
این زندگی را دارم بالا مییارم...
رفتن به مکه در سن و سال جوانی یکی از بزرگترین آرزوهام بود که 2 سال پیش اتفاق افتاد، چشیدن لذت مرگ در جوانی نیز یک آرزوی دیگرمه که آنهم امیدوارم بوقوع بپیونده...
این دنیا هیچ چیزی برای دلبستن نداره...