8 آذر ماه 1397 /29 نوامبر 2018


چه جالب الان که اووومدم تاریخ زدم که شروع کنم نوشتن تاریخ را دیدم خندم گرفت. همین تاریخ در سال 1395 بود که ادریان خوشگلم را گذاشتن تو شکمم!!!!

دو هفته پیش رفتم ازمایشگاه و ازمایش خون دادم و همون روز زنگ زدن که جواب ازمایش مثبت شده و حالا فردا صبح باید برم سونوگرافی تا بچه را ببینم و اینکه معلوم بشه چند تا هستن.... ادریان قشنگم هیچ چیز به اندازه اینکه تو یک خواهر و برادر داشته باشی من و خوشحال نمیکنه وگرنه تو به تنهایی برای همه زندگی من کافی هستی و همه عشق دنیا را بهم میدی و فقط امیدوارم این تلاشی که در این شرایط سخت برات دارم میکنم تو را راضی نگه داره و بتونید یار و همدم خوبی برای هم باشید.


ادریان من تو الان دقیقا دوسال و چهار ماهه هستی و بقدری روزگار شیرینی باهات دارم و اینقدر دلبری ازم میکنی که نمیتونی باور کنی که چقدر بعضی وقتها دوست دارم گازت بگیرم... و امیدوارم این روزها را بتونم برات روزهای خوبی به یادگار بزارم چون خدایی تو شیطونکی هستی برای خودت مخصوصا که تازگی ها فاز اشپزی کردن ات بسیار زیاد شده غذا پختن و ظرف شستن هات و کنجکاوی های بی حد و حسابی که خدا را شکر خودم به تنهایی حوصله تحمل همه این کارهات را دارم و قدم به قدم با تو رشد خواهم کرد و هیچ چیز جز رشد مغزی و ارامش تو برام مهم نیست.

بهترین ارزویی که برات دارم اینکه یاد بگیری که چطور در ارامش با درون ات خودت بتونی زندگی کنی.