دریاب مرا

هو الطیف

ساعاتی قبل به تهران بازگشتم، امروز چه روز سختی بود هم از نظر روحی خسته‌ام و هم فیزیکی خسته شدم. تمام مدت در تکاپو بودم و در حال حاضر هم افکارم نگران فردا است که باید یکی از بچه‌های بابل برایم کارهای حذف و اضافه‌ام را انجام دهد و آخرین روز هم خواهد بود، خدا رحم کند... این ترم آخر دیگه دارد نفس‌ام را می‌گیرد.
فردا چقدر کار دارم...
امروز تو جاده آمل بودم که طبق عادت که نوشته‌های پشت کامیون‌ها را می‌خوانم. روی یکی‌شان نوشته بود:
گر دل شیر نداری          سفر عشق مرو
برام جالب بود.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد