یا هو
در این بنبست
دهانت را میبویند
مبادا گفته باشی «دوستت دارم»
دلت را میبویند
روزگار غریبی است، نازنین!
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد.
در این بنبست کج و پیج سرما
آتش را
به سوختبار سرود و شعر
فروزان میدارند.
به اندیشه خطر مکن
روزگار غریبی است، نازنین!
آنکه بر در میکوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد.
آنک قصابانند
بر گذرگاهها
مستقر،
با کنده و ساطوری خونآلود
روزگار غریبی است، نازنین!
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را
بر دهان
شوق را پستوی خانه نهان باید کرد.
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاش
روزگار غریبی است، نازنین!
ابلیس پیروز مست
سور غزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.