باز امشب دلم برای زندگی ام تنگ شده.... زندگی که با عشق ساختمش و چه زود از هم پاشید.... وقتی یادم می‌یاد که هر تیکه از وسایل اش را با چه عشقی خریدم، هزار بار از خدا می‌پرسم چرا؟ خدایا خودت می‌دانی که روزی هزار بار شکرت می‌کنم ولی این حقم نبود... هیچکس هم که منو نشناسه تو که می‌دانی من کی‌ام... پس چرا اینجوری شد؟؟؟؟

این گریه‌های شبانه تا کی با منه؟ کی می‌شه که اینهمه بغض دست از سرم برداره؟

نظرات 1 + ارسال نظر
کاوه شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:14 http://4payeh.blogsky.com

از دل تو در دل من نکته هاست
وه چه رهست از دل تو تا دلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد